دریای دریایی
دریای دریایی

دریای دریایی

میعاد با فروغ !



...

تو زندگی آدم لحظه‌هایی پیش میاد که اوج نیاز و وصل عارفانه است ولی متاسفانه تو اون لحظه قدرشو نمی‌دونه. لحظه‌ای رو که سالها در انتظارش بوده و به امیدش زندگی کرده و اشکها ریخته، براش محقق میشه ولی به دلیل نامعلومی یه جور کرختی درش ایجاد میشه که روش نمی‌تونه تمرکز بگیره ...

... اون روز وقتی تو کوچه پس کوچه‌های دربند مزار فروغ رو پیدا کردیم و با دادن پول اجازه پیدا کردیم که بریم تو و موقعی که دوتایی تو نمازخونه‌ی اونجا نماز خوندیم و بعد نماز به من نگاه کردی و من معنی‌شو نفهمیدم...

... اومدیم بیرون و تو راه خونه گفتی که بعد از نماز دلم می‌خواست بیام و نوازشت کنم ولی وجدانم اجازه نداد و من تازه فهمیدم معنی اون نگاهت چی بود ...

... وجودم پر از حسرت شد و اون شب رو تا صبح اشک ریختم که چرا معنی اون نگاه قشنگو نفهمیدم. حالا کو تا دوباره ...


تا بعد...