تو ذهنم واژه ها می جوشن از عشق
و شعرام هر نفس می نوشن از عشق
شبا که ناله ی دریا بلنده
فرشته ها سراپا گوشن از عشق
تا بعد...
تو را در اوج درد فریاد می کرد
و در اشک سحرگاه یاد می کرد
سیاه چشم تو غوغای شب بود
جدایی اینچنین بیداد می کرد
تا بعد...
غم و می خوام بگیرم از تو چشمات
بشم بارون ببارم روی لبهات
می شد ای کاش عزیزم می سپردم
تنم رو به نوازشهای دستات
تا بعد...