قشنگیهایت را می نوازم
و چشمهای تو
حنجره ام را
و دلنوشتهایم راکه جاودان می کنند
تو را
تا بعد...
چگونه
تن رنجورت
بر کجاوه ی پاهای خسته ات
مسافر ناکجا آباد بود
و چگونه
در گیر و دار این سرزمین
عشق آغازین
بر جانم
آتش می ریخت
و چگونه
همه ی من تو می شد
هر لحظه
...تا بعد