باز مهربان است
چون رود با قلب پاییز
و نسیم با برگهای خزان زده
تا بعد...
دوباره یک ترانه زد جوانه
پر از گلواژه های عاشقانه
برای دیدن روی تو ای گل
بگردم کو به کو خانه به خانه
دیگر از عارفانه بودن
از بیداری عاشقانه
از نفس کشیدن برای دوست
برایت قصه ای نخواهم گفت
و به یاد رنج پنهان در نگاهت
صبورانه خواهم زیست
تا رستاخیز آدم