سکوت طبیعت
در چکاچک بوسه های دو دریا
در هم می شکست
زنده بودن
در هاله ای از قداست
نام تو را فریاد می زد
و طپش هایی که در غربت گذشته
می بارید
طراوت در فضایی آکنده از تن
می تراوید
پیمانی بسته شد
و بهشت آغازید
بهمن 93
تا بعد...
مگه نه ؟
میکشی منو تو آخر، مگه نه؟
یا از اونم کمی بدتر، مگه نه؟
وقتی مطمئن شدی دیوونه تم
می کنی نازتو بیشتر مگه نه؟
می دونی بسته ی موهای تو ام
می کنی موتو بلندتر، مگه نه؟
تو که می بینی خرابه حال من
دوست داری بشم خرابتر، مگه نه؟
منو تهدید می کنی می خوای بری
دوس داری چشم منو تر، مگه نه؟
من می ترسم منو تنها بذاری
بمونم تنها تا محشر، مگه نه؟
نازنین یه روز نگی شعرا چی ان؟
پاره پاره می شه دفتر مگه نه؟
تا بعد....
خدا چشمان مستت آفریده
دو تا خنجر به بالاشان کشیده
ردیف نیزه ها بر جای مژگان
و این دیوانگی بر من رسیده
تا بعد...