تو را با یک سبد اندیشه پاک
و چشمانی پر از اندوه نمناک
تو را از فصل پاییز می شناسم
و از عطر نم باران بر خاک
تا بعد...
نسیمی واسه گلها قصه می گه
رها از رنج دنیا قصه می گه
یه شبنم روی گلبرگ بنفشه
برا دلواپسی ها قصه می گه
تا بعد...
دوباره شب شد و باز یاد چشمات
تو آروم و پر از فریاد چشمات
چه خوب آتیش زدن به هستی من
شکایت دارم از بیداد چشمات
تا بعد...