دریای دریایی
دریای دریایی

دریای دریایی

غبار جان !


من از غزال چشم تو، غزل غزل سروده ام

و در پناه عشق تو همیشه زنده بوده ام

در این زمان که عاطفه به گل نشسته نازنین

میان اشک، نفس نفس غبار جان زدوده ام


تا بعد...

رسوایی !


سرم شور است و شیدایی دلم تنگ

شبم لبریز تنهایی دلم تنگ

تو رفتی و نماندی تا ببینی

به نامم ننگ رسوایی دلم تنگ



تا بعد...

من و تو !


شدم تندیس سرد بی کسی ها

و تو آیینه ی دلواپسی ها

شبم اشک و تمام روزهایم

به یادت پرسه گرد اطلسی ها


تا بعد...