زلال چشمه ای تو تشنگی هام
نوازش توی اوج خستگی هام
قشنگی مث گلبرگ شقایق
یه عشق پاک واسه دلبستگی هام
تا بعد...
برای قلبم
از کهنه چوبی پنجره ای ساختم
تا باران
از شکاف های آن رخنه کند
تا هستی ام
در سیلاب با تو بودن
به یغما رود
دوباره باغچه بوی خاک می ده
نشونی از یه عشق پاک می ده
دوباره برگ گلها خیس خیسن
خبر از یه شب غمناک می ده