امروز
در سرزمین خورشید
کفتار
پنجه در خون کبوتر می کشد
و چشمهای منتظر
شاهد رسوایی تزویر به دست سیاوشند
و سکوتی به رنگ جنگل
بر غوغایی از جنس خاشاک
پیروز می شود
...تا بعد
امروز
سرزمین مادری ام
در تودرتوی زنجیری از جنس ریا
دست و پا می زند
و بال شاپرکها زخمی است
برای پریدن
اما لبخند سپیدی از پشت ابرها
پیداست
به امید روشنایی
تا بعد...