تو از آسمونی من از جنس خاک
که از تشنگی شد تنم چاک چاک
من آلوده ی درد و رنج زمین
تو مث یه بارون که می باره پاک
تا بعد...
شب و قصه ی سکوتم واسه حسرت رهایی
خسته ی تکرار بودن، خسته از رنج جدایی
سهم من از همه هستی اینه، بی صدا شکستن
وقتی چشمه میشه چشمام، تو کجایی؟ تو کجایی؟
تا بعد...