عجب عید میلادی داشتم . همش کار و کار و کار با عدد و رقم و ...
وبلاگمو به قدیس دادم خدا کنه نظراشو بنویسه.
بعد از چند ساعت کار فایل صوتی رو که برام میل کرده بود برای دویست و هفتاد و چندمین بار گوش کردم بعد دفتر خاطراتمو باز کردم و چشمم به شعر گونهای خورد که پارسال برای قدیس نوشتم و تو داستان قدیس بطور کامل آوردم ولی دو بند اولش خیلی تو حال و هوای اون فایل صوتی که شرحش رفت بود. دو بند اولش اینه:
< صدایت چون ترنم باران چون صدای جویباران چون آواز پرندگان مهاجر زیبایی موسیقی خداست و شنیدن آن عبادتی عارفانه.
کلماتی که با زبان و لبهای تو ادا میشوند چون قطرههای بارانی هستند که بر جان کویری من میبارند و به آن حیات دوباره میبخشند. پس بگو تا بشنوم که برای من نه موضوع سخن که خود سخنت زیباست.>
امشب باید درس فردارو آماده کنم پس خداحافظ .