دریای دریایی
دریای دریایی

دریای دریایی

خدایا شمع مرا حفظ کن. آمین!

امروز نمی‌خواستم چیزی بنویسم ولی از جلسه قرآن که آمدم هوس نوشتن کردم. حالا تو وب می‌نویسم که اونم بخونه.

خدایا شمع مرا حفظ کن. تا به یه عده و خودم ثابت کنم که عشق اون چیزی نیست که گربه ها روی دیوار خونه‌ها و مگسها روی پرده اتاق و ... انجام میدن. عشقی رو می‌خوام که پروانه‌ها با اون بالهشونو با شعله شمع می سوزونن و از سوزش بالهشون لذت می برن و خوشحالن که با تاسی به معشوق تونستن به اطراف خودشون نور هدیه کنن.

آتش آن نیست که از شعله ان خندد شمع
 آتش آن است که در خرمن پروانه زدند

************

جلسه قرآن ما هم حکایت عجیبیه. اونجا از آدمی که بدون اجازه یک آخوند آب هم نمی‌خوره پیدا میشه تا منی که اصلا وجود روحانیتو آفت دین و دیانت میدونم. با اینحال خیلی با صفاست چون هیچکس بخاطر تظاهر و فخر فروشی و پست و مقام و اضافه حقوق نمیاد. استاد قرآنمونم یکی از بچه مسلمونای باحاله که فقط من میدونم تحریراشو از مرضیه و دلکش تقلید میکنه و برای همین قرائتش زیبا و دلنشینه. و این یه رازیه بین من و اون.

*************

دلم نمیاد نوشتنو قطع کنم ولی اینقدر کار آنالیز و تفسیر آماری دارم که باید تا صبح بشینم . کامپیوترو باید از اول ستاپ کنم الانم که تو کافی نت نشستم به شوق اون عزیزیه که حرفام براش خنده
داره . سرعت تایپمم افتضاست و اینم مزید بر علت برای خداحافظیه.

یکی از بدبختیهایی که از بچگی گریبونمو گرفته اینه که به محض اینکه میخوام طنز بنویسم روحم اونقدر حساس و شکننده میشه که اگر جلوی اشکامو نگیرم آبروم میره.

کیبرد داره خیس میشه و تا مجبور نشدم که خسارت بدم خداحافظی میکنم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد