انگار سر کوچة شب خونه کرده بود
زلفای ماه و تو خواب شونه کرده بود
انگار ستاره ها عاشقش بودن
دلتنگیاشونو پیمونه کرده بود
انگار همه خاطره هاش عاشقونه بود
اونکه سر کوچة شب خونه کرده بود
تا بعد...
آرام برو که با تو همگام شوم
وارسته ز هر فریب و هر دام شوم
در لحظه ی دیوانگی و شیدایی
با نغمه ی خنده هایت آرام شوم