در عمق نگاهت
فرشته ای بال می زند
و افق
در انتظار ساحل چشمانت
بی قرار است
تا بعد...
مرا می کشانی
و خود سرفراز و مغرور
از بلندای هستی
بر شیداییم می نگری
قلب تو
یگانه شاهد شبی است که ذراتم زیر باران تپش
می سوخت
و من بهشت با تو بودن را
چکه چکه
می نوشیدم