دریای دریایی
دریای دریایی

دریای دریایی

آفرینش !


خدا چشمان مستت آفریده

دو تا خنجر به بالاشان کشیده

ردیف نیزه ها بر جای مژگان

و این دیوانگی بر من رسیده




تا بعد...

امروز دلم از یه چیزایی گرفته بود نتیجه ش این شد:

دیری است ما در شهرمان باران نداریم
دیگر نشان از سایه ی ایمان نداریم

لبخند ما بینی اگر از فرط گریه است
حتی به کرمان پسته ی خندان نداریم

خوابیده در هر گوشه از شهر یک گرسنه
ماه صیام است گوئیا شعبان نداریم

زشتی و زیبایی چنان در هم فرو رفت
گویی فرشته اند همه، شیطان نداریم

صدق و صفا و راستگویی پیشه ی ماست
چیزی برای یکدگر پنهان نداریم

اندیشه آزاد است و مردم گشته سالار
در هیچ جای این دیار زندان نداریم

خشکی اگر اکنون بلایی در جهان شد
دیری است ما در شهرمان باران نداریم


تا بعد...