با یاد مژگانت
بر سیمهای خسته ی ساز
زخمه می زنم
و با یاد سکوتت
فریادی از شعر و ترانه
در دالان تاریک ذهنم
به گوش می رسد.
تا بعد...
تو از تبار آرزوهای دریایی ام
تو از قبیله ی احساس عاشقانه ام
تو از سلاله ی پاکان
تو از جنس خاک
باران
نسیم
و من سرگردان
که چگونه بزرگی ات را
باور کنم
براستی چگونه؟
تا بعد...
خدایا به قداست خون مولایمان
حسین(ع)
عاشقانه بودن و عاشقانه رفتن را به ما بیاموز .
تا بعد...