دریای دریایی
دریای دریایی

دریای دریایی

نسیم و دریا !



دریا: سلام بر نسیم، آنگاه که بر دریا می‌وزد و امواج کوچک دریا بر ساحل بوسه می‌زنند.


نسیم: و سلام بر دریا، آنگاه که به زیر نور شفابخش می درخشد و آنگاه که تنها، صبور و آرام است و آنگاه که طوفانی است. شاید، قطره قطره‌ی دریایی‌ات در آغوش نسیم بر کرانه‌ی شادمانی درون بوسه زند.





تا بعد...

خاک !


وقتی نهالهای رسته از سرما

بر ویرانی‌ام گریستند

اشکهایم در ترکهای خاک تفتیده

                                              گم شدند

وقتی دردی کهنه در پیکرم پیچید

خاک،

             - چه بی‌ریا -

بر سراپایم بوسه زد

و آن زمان

ترحمی سرد

بر پاهای خسته‌ام نشست

و گفت:

                 « برخیز محمد »

آرام گرفتم

و بر پاهایش
 
اشکی و شعری هدیه کردم





تا بعد...

طلوع یک آدم !


وقتی سکوت بی‌انتهایت

از جاده های خاکی فرا می‌رسد

فریادهایم به آهنگی دلنشین

                                          می‌مانند

وقتی سرمای جانت

با صدای قشنگت می‌آید

هرم رسوای تنم

مزه‌ی سرما را می‌چشد

وقتی ازدحام آدمها هم

                                    تنهایی‌ام را نمی‌شکند

یاد نگاه‌های عطشناکت

مرا فرا می‌گیرد


      * * * * *

وای که این شبها

چه بزم‌هایی با حضور یاد تو دارم

و با طلوع خورشید

.
.
.
.  .   .   .   آدم می‌شوم






تا بعد...