دریای دریایی
دریای دریایی

دریای دریایی

احیاگر بزرگ !










یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.


تا یعد...

یک عاشقانه‌ی عامیانه !



گفتم بیا یه شمع بشو تا من یه پروانه بشم

گفتی می‌خوام خورشید باشم تو دنیا افسانه بشم


گفتم بیا یه غنچه شو تا من برات یه برگ باشم

گفتی تو راضی می‌شی که زودی اسیر مرگ باشم


گفتم هوا آفتابیه بیا به سایه‌بون من

گفتی میخوای آفتاب بره تو چشم مهربون من


گفتم داره بارون میاد بیا یه چتر برات دارم

گفتی که خیس می‌خوام بشم بارونو خیلی دوست دارم


گفتم می‌شه تو چشم تو دریا رو پیدا بکنم

گفتی منم خوب می‌تونم دریا رو شیدا بکنم


گفتم دلم می‌خواد بیام تو دست تو رها بشم

گفتی من از روز ازل قرار بوده فنا بشم





خرداد ۸۳


تا بعد...

مرگ عاشق !



یک شب مرا در آینه بیدار می‌کنند

آماده برای لحظه‌ی دیدار می‌کنند

آن شب میان سیلاب اشک و خون

این پیکر زخم خورده بر دار می‌کنند


خرداد ۸۳




تا بعد...