دریای دریایی
دریای دریایی

دریای دریایی

غزلی از شکسپیر



همانطور که امواج دریا به سمت ریگهای ساحل روانه‌اند

دقایق عمر ما همچنان با شتاب رو به پایانش می‌روند

و هر کدام جای خود را با آن که جلوتر می‌رود عوض می‌کنند

و همه با رنج و تلاش پی در پی به جلو می‌روند

تولد وقتی به دریای بی‌کرانه‌ی روشنایی قدم می‌نهد

دست و پای خود را به بلوغ می‌کشاند و با بلوغ به اوج می‌رسد

کسوف و خسوف‌های کج و بدخواه با درخشندگی او به جنگ و مبارزه بر می‌خیزند

زمان، که این همه زیبایی را عطا کرده و ارزانی داشته

اکنون هدیه‌ی خود را درهم و پریشان می‌کند

زمان، شادابی و و شکوفایی را که بر سر جوانی نهاده بود فلج می‌سازد

و بر پیشانی زیبایی خطوط موازی حفر می‌کند

زمان از نوادر و گلچین‌های راستین طبیعت تغذیه می‌کند و پروار می‌شود

هیچ چیز بر پای نمی‌ایستد  مگر برای آنکه زمان با داسش آن را درو کند

با این وجود، تا زمانی که در امید و انتظار باقی‌است شعر من بر پای خواهد ایستاد

و علیرغم دست بی‌رحم روزگار ارزش تو را خواهد ستود






تا بعد...

وای...



لبهایم در حسرت دست مهربانت

                                              سوختند

و انگشتانم

                    در آرزوی نوازش گلبرگهایت

                                                            ملامتم کردند

وای که اگر نوازشی عاشقانه

                                        جدایمان کند

انگشتانم را قطع خواهم کرد

وای که اگر بوسه‌هایم

هجرانهای سرد را تکرار کند

لبهایم را خواهم سوخت

وای که اگر کلامم

تو را به جدایی ترغیب کند

زبانم را خواهم برید

وای که اگر شعرهایم

تو را از من بگیرد

قلمم را خواهم شکست

نه نمی‌گذارم

زیرا حافظ مژده داد

                             که می‌مانی




             
تا بعد...