دریای دریایی
دریای دریایی

دریای دریایی

واقعا که!



...یکی از دوستای عزیز وبلاگیم تو یه کامنت بهم گفت که هفته‌نامه مهر مطلبی از وبلاگت چاپ کرده. راستش برام بی‌تفاوت بود. تا اینکه امروز چشمم خورد به این هفته نامه و کنجکاو شدم که ببینمش. تو صفحه ۲۴ تحت عنوان صفر و یک داستان سهراب منو چاپ کرده ولی چه بگم آخه:


اولا زیبایی داستان به نظر من که نویسندشم روایت محاوره ای اونه که ورداشتن کتابیش کردن.....

ثانیا اونجاهاش که به مذاقشون خوش نیومده رو خیلی راحت سانسور کردن(ببخشید جا انداختن)...

بدتر از همه اینکه هیچ اطلاعی به من ندادن. تو این قحطی روزنامه نگار و نویسنده به این راحتی صفحاتشونو پر می کنن و بدون اجازه نویسنده سانسور می کنن و اسم نشریشونم هست مهر !!!!!

جالبه بدونین این نشریه مال سازمان تبلیغات اسلامیه! و جالبتر از اون اینه که تو صفحه ۲۱ همین شماره یه مقاله به قلم منوچهر اکبرلو در باره حق و حقوق نویسندگان و هنرمندان نوشته!!!!!!!! و به اصطلاح از حقوق اونا دفاع کرده. تو بخشی از این مقاله اومده:

<...انتشار یک اثر به پدید آورنده و خالق آن امکان می‌دهد از حقوقی بهره مند شود........بدیهی است که این حقوق(حقوق مادی) با توافق طرفهای دخیل در خلق یک اثر قابل تفویض است. اما حقوق معنوی از مزایای قانونی و غیر مادی است که که با شخصیت آفریننده اثر ارتباط مستقیم دارد. این حقوق با زمان و مکان محدود نمی‌شود و قابل انتقال هم نیست زیرا اثر ناشی از اندیشه‌ی خلاق پدید آورنده آن است و باید به همان نحوی که خلق و ایجاد شده باقی بماند و کسی حق ندارد در آن دخل و تصرف کند.>

..... حالا من چی می‌تونم بگم بهشون به جز اینکه واقعا که! شرم کنید واقعا....


تا بعد.........

**************************************

عزیزان من از چاپ مطالب با ذکر ماخذ ناراحت نیستم. مسئله اینجاست که طوری عوضش کردن که دیگه انعکاس اندیشه من نیست. و این آینده وبلاگنویسی رو به خطر میندازه.


شعر بی پایان!



لحظه‌های با تو بودن کی رسد

شعر بی پایان سرودن کی رسد

از حریر گونه های چون گلت

شبنم دریا زدودن کی رسد


کرج
۲۳/۶/۸۲

تو بدون که....




.... می‌دونی که خیلی‌ها رو دوست دارم و خیلی‌هام به من ابراز علاقه می‌کنن ولی می‌خوام بدونی که هیچکس برای من تو نمیشه .... تویی که از اعماق هستی من سرزدی و من رو تا اونجا بردی که یکبار دیگه توی این دنیای مادی بهشت رو تجربه کنم.

....می‌خوام بدونی یاد تو رو از ضمیر من هیچکس نمی‌تونه پاک کنه حتی مرگ. چون توعالم برزخ هم آرزو می‌کنم با تو همنشین باشم و نظاره‌گر چهره قشنگت و شنونده صدای چون ترنمت.....

.... وقتی هم که صور اسرافیل به صدا دربیاد. باز به فرشته‌ها می‌گم که من می‌خوام با تو باشم چون بهشت برای من بدون تو تعریف نشده....
 
... و این احساس جاودانه منه که با اون زندگی می‌کنم با اون خواهم مرد و با اون محشور می‌شم.

...و همه اینا مرهمیه بر دلتنگیهایی که گاهی تحملش از جون کندن هم سخت‌تره...


تا بعد....