بیستم اردیبهشت ۸۲ بود که یه
دانشجو زیرکانه آدرس وبلاگشو به من داد. تا اون موقع فقط اسم وبلاگو شنیده بودم. بعد تصمیم گرفتم که از این پنجره، با دنیای بیرون از ذهنم تماس برقرار کنم. اینجا انعکاس اندیشههام، شعرام و درد و دلام بود. حالا میتونم یه روزی برگردم و سیر اندیشهی خودمو اینجا ببینم.
بعد از اون یه
دانشجوی دوست داشتنی وبلاگمو سر و سامون داد که همیشه مدیونشم.
تشویقای
سعید،
خانم معلم کامپیوتر ،
قاصدک،
دانشجوی درسخون ،
ساحل مهربون و خیلیای دیگه منو به ادامهی راه دلگرم کرد.
اولین پستم تو ۲۴ اردیبهشت این بود:
بهانه ای برای حرفها و شعرهایم
خدا را شکر میکنم در زمانی زندگی میکنم که میتوانم با روشهای مختلف یاد بگیرم و یاد بدهم. بخاطر داشتن دوستان خوبی مانند شیرین که فتح بابی نو در زندگیم شد و بخاطر این همه خوبی که پیرامونم را فرا گرفته نماز سپاس به درگاه قدسیاش بجا میآورم.
تا بعد...
اول
ای کاش ساحل مهربون همچنان مهربون باقی مونده باشه...!
استاد...خیلی دلم گرفته...حس میکنم آدم بدی شدم...حس خیلی بدیه...برام خیلی دعا کنید..دعا کنید آدم بشم...
سلام
سلام استاد مهربون
عجیب پیغام ع ا در من تاثیر گذاشت
منم می گم ای کاش دریای مهربون همچنان مهربون باقی بمونه
منم می گم استاد ....خیلی خیلی دلم گرفته .....حس می کنم خیلی تنهام .....و این حسی هستش که باید باهاش کنار بیام ..... برای منم دعا کنید .... دعا کنید منم آدم بشم
همیشه شاد باشی
محمد عزیزم سلام ..
اول اینکه منو ببخش روز تولد وبلاگت خدمت نرسیدم ...از همین جا تبریک می گم اون هم هزار تا ...
عوضش فردا که تولد وبلاگمه و من مینویسم پیشم نیا تا جبران شه نیومدنم !
بعدش هم اینکه ما شرمندهء حضور مهربونت تو این مدت بودیم و ایام ما قاصر از قدردانی ِ در خور و شایسته از تو استاد مهربونم هست ..
یه سفارش هم به نازی مهربون بکن تا ما رو تحویل بگیره ... نمی دونم شاید مهربونی از قلب ما رخت بربسته که تحویلمون نمی گیره ....
در پایان هم مثل همیشه ارادتمندیم قربان