جانا ببین که من از جان گذشته ام
با دین تو از سر ایمان گذشته ام
یادت چنان در هبوط تنم رخنه کرد باز
با شوق وصل از شب هجران گذشته ام
از آتش زمانه ی نا مردمی ندارم ترس
با مهربانی ات ز گلستان گذشته ام
چشمان تو شاهد شب زنده داریم
با نور چشم تو ز شبستان گذشته ام
گاهی که بیگانه می شوم از وجود خود
از ماجرای عشق تو پنهان گذشته ام
وقتی که اشک می چکد از ابر چشم تو
با چشم خیس از نم باران گذشته ام
پرهیز از تلاطم دریا نکن، بیا
زیرا هزارباره ز توفان گذشته ام
تا بعد...
سلام وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>
http://www.clickwoman.blogsky.com
وسوسه زنانه
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع
سلام محمد جان .شرمنده که مدت زیادی نشد بیام.خیلی قشنگ بود .شاعرش کیه؟
شاد باشی و...... عاشق.
سلام به دریا دوست قدیمی و همیشه ماندگار...به یادتان هستم....شرمنده از این همه تاخیر....مشکلاتی بر من گذشت که نتوانستم زودتر از این ها به شما سری بزنم...شعر زیبایی نوشتید..در پناه حق...غریب...