یکی از دوستام که خیلی برام عزیزه، ازم خواست برای ضرب المثل :
گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری
یه طنز کوتاه بنویسم. من با اینکه طنز نویس نیستم ولی برای اینکه حرفشو زمین نندازم نوشتم. امیدوارم خوشتون بیاد:
از صبح تو مدرسه ولوله بود. معاونا عین کاراگاهای سریالای پلیسی شده بودن. از این کلاس به اون کلاس، از این طبقه به اون طبقه. قضیه از این قرار بود که موتور ماشین خانم مدیر به طرز مشکوکی سوخته بود. اینجور که می گفتن حدود یه ملیون خرج داشت تا درست شه. همه ی بچه های شر مدرسه در معرض اتهام بودن. چند تاییشو نو تو دفتر به خط کرده بودن و استنطاق می کردن چند تاشونم از ترس جیم زده بودن. خلاصه همه ی کلاسا تقریبا تعطیل بودن. معلمایی که دل خوشی از مدیر نداشتن وقت رو غنیمت دونسته بودن و حسابی داشتن مدیر و پیش بچه ها ضایع می کردن. بعضیاشونم از خدا خواسته کلاسشونو تعطیل کردن و رفتن دنبال کار و زندگیشون.
تو این همه هیاهو هیچکی نمی دونست که روز قبلش بعد از یه دعوای زن و شوهری بین خانم مدیر و شوهرش، آقا برای سوزوندن دل خانمش شبونه یواشکی یه کیلو شکر تو باک ماشین خانمش خالی کرده !!
تا بعد...
سلام استاد گرامی
آره حق با شماست خیلی وقته این طرفها نیومدم اما بگذار به حساب بی معرفتی دنیا نه معرفتی اهلش
پست زمزم خیلی رویایی و دلنشینه همیشه دلت زمزمی
من سوم دبیرستانم.رشتم ریاضیه.امروز واسه یه سوال خودآزمایی موندو بودم.درس زبان فارسی.دبیرمون گفته بود اگه ننویسیم حسابمونو میرسه.ایشون از اون دبیرایی هستنکه به ما خیلی لطف دارن!خلاصه این نوشته خیلی کمکم کرد.
ازت بینهایت متشکرم به این طنز خیلی نیاز داشتم