دریای دریایی
دریای دریایی

دریای دریایی

عطش...



نوازش عطشناک دستان تو

و مستی تراود ز چشمان تو

همه درد و غم های تو آن من

غزل های دریایی ام آن تو



تا بعد...



بک غزل شبانه !



در آستان چشم تو در نیمه های شب
گوش فلک کر شده از گریه های شب


دستان پرنوازش من بی حضور تو
آتش زده به پیکر نغمه های شب


دیری است که نی ستان شده این دل پریش
با یاد آن که نی اش داشت شکوه های شب


هرگز برون نخواهم شد از مدار تو
سرگشته ام به کوی تو چون سایه های شب


وقتی که خنده ی تو همچو گل شکفت
نازل شدند به دفترم آیه های شب


امشب که خواستم بسرایم ز موی تو
ساختند غزل برای تو واژه های شب



تا بعد...

مبتلا !


شب در سکوت خاطره پرسه های من
گیسوی شبزده ات انتهای من

از پرنیان تنت در هجوم عشق
آغوش گرم تو مبتلای من

پژواک یک نیاز در قلب ساده ات
در سایه های اشک، های های من

با یاد لحظه لحظه ی با توام هنوز
چشمی است شاهد بینوای من

دیری است بودن توست در خیال جان
آیا شود که شوی پا به پای من

من با ترانه های غمت زنده می شوم
آهنگ های غمزده  نغمه های من





تا بعد...