پرنده به فکر کوچ بود
شاید
دریا را باور نداشت
گفت:
دریا زیاد دیدهام
اکنون فقط
میخواهم بدانم چرا؟
****
پرنده پرواز را
عشوهگرانه
میزیست
و دریا گفته بود
عاشق پرواز است
او نمیدانست
پرنده از ابلیس میترسد
****
پرنده میخواست
فقط بداند
چرا؟
دریا گریست
و نماز
در محاق
گم شد
۳/۹/۸۲
خانه تا بعد......
راستی، آرشیو دلنوشتهام از پایین این صفحه قابل دسترسیه. از نظر و نقدتون به وجد میام. مرسی.....
سلام محمد جان خیلی قشنگ بود
سلام
خیلی قشنگ بود
سلام
نمیدانم چرا این شعر به یادم آمد..................................شاد باشی.
من اون خاکم به زیر پا , ولی مغرور مغرورم
به تاریکی منم تاریک , ولی پر نور پر نورم
اگر گلبرگ بی آبم به شبنم رو نمی آرم
اگر تشنه تو خورشیدم به سایه تن نمیکارم
من اون دردم که هر جایی پی مرحم نمیگرده
چه غم دارم اگه دنیا به کام من نمیچرخه
من اون عشقم که با هر کس سر سفره نمیشینه
من اون شوقم که اشکامو به جز محرم نمبینه
اگه من ساحل خشکم به دریا دل نمیبندم
اگه بارون پر بارم به صحرا دل نمیبندم
چه مغرورم , چه مغرورم , چه مغرور
خیلی زیبااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا چقدر حس در یا داشت:)
سلام
در این سرای بی کسی ، کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند !!!
شاداب باشی
سلام ...
خیلی زیبا بود ...
موفق باشید .
پرنده که مرده