شکیبایی نمیفهمد، دل بی کینهی دریا
بسی ناگفتهها پنهان، در عمق سینهی دریا
به که گوید غم دلدادگی پر ز رازش را
که دیده زخمهای خنجر دیرینهی دریا
۶/۱/۸۳
اصفهان
تا بعد...
من امشب کهکشانها را سفر خواهم نمود
در ره دلدار شیرینم خطر خواهم نمود
با قلم شعری برایش میسرایم، شعر ناب
در فراقش بارش خون از بصر خواهم نمود
۴/۱/۸۳
کرج
تا بعد...