دریای دریایی
دریای دریایی

دریای دریایی

سپاه عشق !



پرنده ای در وجدانم

                       ترانه می‌خواند.

آواز فاخته

از جنگل فطرتم

به گوش می‌رسد.

ریسمانهای بندگی مرا به ملکوت می‌خوانند.

و عشق

با تمامی سپاهش

این قلب زخمی را تاراج کرده است.

و نمازم

بوسه‌ای بر لبهای اوست.


    ۱۲/۱/۸۳
       خانه

 تا بعد...

دوبیتی دریایی !



شکیبایی نمی‌فهمد، دل بی کینه‌ی دریا

بسی ناگفته‌ها پنهان، در عمق سینه‌ی دریا

به که گوید غم دلدادگی پر ز رازش را

که دیده زخمهای خنجر دیرینه‌ی دریا




۶/۱/۸۳
اصفهان

تا بعد...
 

شعر ناب !



من امشب کهکشانها را سفر خواهم نمود

در ره دلدار شیرینم خطر خواهم نمود

با قلم شعری برایش می‌سرایم، شعر ناب

در فراقش بارش خون از بصر خواهم نمود



۴/۱/۸۳
کرج


تا بعد...