شبگرد پیر، شب پرسه های تنهایی را میپیماید. چشمهایش نگران است. شکیباست ولی غوغایی در دل دارد.
انتظار جزیی از زندگی اش شده است. در این شبهای برزخی به یاد لحظههای عاشقانهاش، چشمهایش هماهنگ با ابرهای بهاری میبارد.
همهی هستی اش سرشار از یاد اوست و به امید یافتن نشانهای خدا را فریاد می زند و سجدههای همیشگیاش بر آستان خالق پر از التماس وصل است.
او دیری است بین پرستش و عشق تفاوت قایل است. او تعالی پرستش را برای رسیدن به معشوق دوست دارد و این احساس کفرآمیز را با خود به هر سو میکشد.
آرزوی او پیمودن راهی است که به منزل دوست میرساندش و این سلوکی است که از اسلاف خود به ارث برده است. از عطار، مولانا، حافظ ...
تا بعد...
فقط میتونم بگم براتون دعا میکنم..من در برابر این نوشته های سنگین نمیتونم اظهار نظر کنم...عشق به شکل پرواز پرنده ست...!
سلام.مثل همیشه بسیار زیبا ومجذوب کننده ودلنشین بود .کمال لذت رو بردم.
سلام .
شاد باشی .قربانت
احساس میکنم سبکم.... ما آدما اگه تغییر کنیم میمیریم.....نه؟؟... من از تغییر خیلی میترسم...... دل ما کوچیکه جایی برای تغییر نداره..اگه تغییر کنی دلت رو از دست میدی... ادمی که دل نداره احساس داره؟؟؟ ادمی که احساس نداره وقتی بمیره ...هیچ حسی نمیکنه... من دوست دارم همونی که هستم بمونم....شما چی؟؟؟..... موفق باشی..
عزیز مهربانم سلام ..
خداوندا !... در دلمان غوغایی همچون غوغای ِ دل شبگرد پیر به پا کن ...
ارادتمند
مهربان ! آرزوی تک تک ما همین است ... پیروز باشید
سلام دوست عزیز ...می دونی داستان رستم و سهراب را امروز فهمیدم.اگر رستم سهراب را نکشته بود اگر نسل نو آرمان آینده و امیدش پایمال نسل های گذشته نمی شد ما روزگار دیگری داشتیم....بهشت خاکستری با مطلب جدیدی با عنوان( سهراب کشان)منتظر شما و نظراهتونه...یا علیhttp://greyheaven.persianblog.com
همین روزا بعد از مدت ها آپدیت می کنم ... ببینید ... پیروز باشید
یه جورایی یاد مناجات های خواجه عبدا.. انصاری افتادم.
سلام
زیبا بود