بچه که بودم آدمای بزرگو تو داستانا و اساطیر میگشتم. ولی به مرور فهمیدم اگر چشمامو خوب باز کنم و آدمای دور وبرمو نگاه کنم ممکنه به آدمای بزرگ بربخورم که هیچ نام و نشونی تو تاریخ ندارن که هیچ حتی نزدیکترین کسانشونم پی به بزرگی و عظمتشون نمیبرن فقط خدا از قلبشون آگاهه و بس. اینجا دو نمونه براتون میارم:
- یه پسر خاطر خواه دختری شد و دختره هم تمام رؤیاهاشو تو پسره دید. روز خواستگاری پسره متوجه شد دختره یه خواهر بزرگترم داره که چون قیافه قشنگی نداره خواستگار درست و حسابی هم نداره. اونم خواستگاری رو از خواهر بزرگتر کرد و تا حالا هم پاش وایساده. عشقشو تو دلش نگه داشت و با خدا معامله کرد.
- همین چند ماهه با یه نفر آشنا شدم که وقتی احساس کرد ابراز علاقش ممکنه یه خانواده رو تحت تاثیر قرار بده و بنیان اونو سست کنه. علاقهشو تو خودش نگه داشته (هرچند علاقش از نوع مادی و جسمانی نبود) و از زبونو قلمش علیرغم میل درونیش نفرت و دلزدگی میباره تا پیش خدا و وجدانش روسفید باشه.
اینها نمونههایی هستن از جلوه عشق الهی، ایثار و عرفان.
خدایا … اگه اینجور آدما زیاد بودن دنیات گلستون میشد نه؟
تا بعد…