تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو به روی هرچه دراین خانه ست غبار سربی اندوه بال گسترده است تو نیستی که ببینی دل رمیده من بجز تو یاد همه چیز را رهاکرده است غروب های غریب در این رواق نیاز پرنده ساکت و غمگین ستاره بیمار است دو چشم خسته من در این امید عبث دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است تو نیستی که ببینی ...
mahshare
خیلی به دل نشست
تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو
به روی هرچه دراین خانه ست
غبار سربی اندوه بال گسترده است
تو نیستی که ببینی دل رمیده من
بجز تو یاد همه چیز را رهاکرده است
غروب های غریب
در این رواق نیاز
پرنده ساکت و غمگین
ستاره بیمار است
دو چشم خسته من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
تو نیستی که ببینی ...
وقتی که رفت فقط یه جمله گفتم:
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست...
محمد عزیزم سلام
و دریایی که همیشه بوی گل محمدی می دهد
ارادتمند
کی؟ راستی شعر قبلی چی شد؟