تو چون غزل نشسته ای میان دفتر دلم
بهانه ی سرودنم تویی، کبوتر دلم
هوای پر کشیدنم همیشه بوده است ولی
بدون تو نمی پرد نه بال و نه پر دلم
نه پرسم از تبار تو، نه پرسم از قبیله ات
ولی ببین ز کوچ تو چه آمده سر دلم
تمام هستی ام شده پر از حضور سبز تو
بیا که بشنوی خودت، کلام آخر دلم
فراتر از زمانه ای ولی هبوط کن دمی
بیا و مرهمی گذار به زخم خنجر دلم
تا بعد...