-
اعدام صدا!
دوشنبه 9 تیرماه سال 1382 12:55
بعضی از دوستان میگن چرا سیاسی نمینویسی و دوست دارن آرای سیاسیمم اینجا بیارم. به چند دلیل اینکارو نمی کنم. ۱ - به تجربه بهم ثابت شده جهان سیاست جهان بسیار خشن و گاهی کثیفیه که با روحیات من سازگار نیست. ۲ - سیاسی ننوشتن دلیل بر عدم هوشیاری سیاسی نیست. بسیاری از سوژههای جدیم متاثر از شرایط سیاسی و اجتماعیه ولی نمیخوام...
-
تسکین!
یکشنبه 8 تیرماه سال 1382 14:53
وقتی مطمئن میشی که دلتنگیات دو طرفه است تسکین پیدا می کنی و حتی می تونم بگم یه جورایی لذتبخش میشه. یه لذت عارفانه و ناب.
-
شریعت یا طریقت
شنبه 7 تیرماه سال 1382 03:31
..... - به نظر من طریقت فقط از راه شریعت ممکنه. - ولی خیلی وقتا شریعت پاسخگوی همه سوالا و پارادوکسا نیست. -یعنی میگی طریقت ربطی به شریعت نداره. -چرا در اصل شریعت اومده تا راهنمای طریقت باشه ولی به مرور زمان از یک روش تبدیل به هدف شده و هر راهی که خودش هدف بشه از محتوا تهی میشه و اوهام و خرافه پرستی باهاش آمیخته میشه و...
-
یادمان!
جمعه 6 تیرماه سال 1382 05:26
مسلما موفقیت خیلی از خوانندهها در گروی ترانههایی که سروده میشه و اونا میخونن. ولی عوام معمولا با ترانه سراها بیگانهاند ترانه سراها معمولا درغربت یا فقر زندگی میکنن ولی خوانندهها وضعشون معمولا توپه. یکی از ترانهسراهای بسیار بزرگ معاصر مسلما معینی کرمانشاهیه که ترانههایی که برای هایده دلکش و خیلی ازخوانندههای...
-
انسان کامل!؟
پنجشنبه 5 تیرماه سال 1382 03:22
در جهان امروز غایت روشهای تعلیم و تربیت اینه که انسانهایی ایجاد کنه که دارای آرامش شخصیت باشن. وآرامش شخصیت دارای شاخصها و پارامترهاییه که تو روشهای پداگوژی مفصل به اون پرداخته شده. بطور خلاصه میشه گفت آرامش شخصیت یعنی رفتار بر اساس منطق و زیر پا نگذاشتن ارزشهای عرفی جامعه ورفتاری عاری از خشونت و احترام به عقاید...
-
رویا
چهارشنبه 4 تیرماه سال 1382 12:20
صبحی که ز رویای تو برمیخیزم از خرمن مهربانیات لبریزم از وادی قدسیان ندایم دادند از پاکی دامان تو در آویزم دانشگاه تربیت مدرس اینو گفتم که هی نگن دریا همش دلتنگیه!
-
شکرانه
سهشنبه 3 تیرماه سال 1382 18:06
وقتی اومدم بیرون دستهام و بدنم اونقدر گرم بودن که با هر کی دست میدادم فکر میکردن تب دارم اونقدر از درون گرم بودم که فکر میکردم هوا خنکه. همیشه دستام گرمه ولی امروز داغه. از تمام سلولای بدنم انرژی ساتع میشه. هنوز فکر میکنم خوابم. دارم بهشتو تجربه میکنم. بیش از پنجاه بار خوندمش. هر بار بیشتر از قبل اشک ریختم. حالیم...
-
یک دلتنگی آرام
دوشنبه 2 تیرماه سال 1382 18:10
شبانگاهان شبانگاهان شبانه دوبیتی میسرایم عاشقانه دلم تنگه دلم تنگه دلم تنگ خداوندا کجا جویم نشانه ۲/۴/۸۲ خانه
-
یک شبانه آرام
یکشنبه 1 تیرماه سال 1382 06:02
خداوندا به تو گویم غمم را حدیث اشکهای هر شبم را شنو اکنون تو فریاد سکوتم تو دانی راز پنهان لبم را ۱/۴/۸۲ ۵:۴۵ صبح خانه
-
گیاه شناسی!
جمعه 30 خردادماه سال 1382 20:42
بخاطر رشته اصلیم از زمان دانشجویی عادت کردم که به گیاههای اطرافم دقیق باشم . تو محل کار یا موقع گردش یا کوهنوردی یا هر جای دیگه ناخودآگاه این عادت ازم سر میزنه : -بعضی از گیاهها فقط تو شرایط مزرعه رشد میکنند جایی که آب و خاک و کود مناسب وجود داشته باشه . -بعضی از گیاهها تو مزرعه خوب رشد میکنن ولی تو شرایط نا مناسب...
-
شمعی در تاریکی
چهارشنبه 28 خردادماه سال 1382 04:16
در فضایی که دینداری مساوی تحجر و بیدینی یک پز روشنفکری بود. مردی از سلاله دانشگاه دین را با علم آشتی داد و به تمامی نسلهای بعد از خود فهماند که دین متولی رسمی نیاز ندارد و اسلامی عرضه کرد بدون آخوندیسم و بدون واسطه بین بنده و خالق. عرفانی معرفی کرد آمیخته با زندگی دنیوی. زندگی معرفی کرد آمیخته با حضور عاشقانه. عشقی...
-
چرا دریا؟
دوشنبه 26 خردادماه سال 1382 16:18
هیچ میپرسی چرا دریا شدم؟ این همه سرگشته و شیدا شدم؟ شبنم اشکی چکید از چشم دوست قطرهای با وسعت دریا شدم دوشنبه ۲۶/۳/۸۲ اتوبان کرج-تهران
-
ممنونتم جلال
یکشنبه 25 خردادماه سال 1382 22:15
فرمت وبلاگو یکی از دوستان عزیزم تغییر داد. این محبتا منو در ادامه کار راسختر میکنه.
-
یک دلتنگی کوچک یک آرزوی بزرگ
یکشنبه 25 خردادماه سال 1382 01:38
دلم براش تنگ شده و اشک فرصت نمیده افکارمو جمع و جور کنم و شعری رو که امروز سرزده تایپ کنم. آپارتمان روبرویی باز صدای معینو زیاد کرده یه لحظه گوش میدم … اگه چشمات منو می خواست تو نگاه تو میمردم اگه دستات مال من بود جون به دستات میسپردم…. شعرخودم باشه برای بعد. *************** وبلاگارو دارم میخونم . shirinsol2002...
-
یک خواهشانه آرام
جمعه 23 خردادماه سال 1382 02:46
ای عشق مرا یاور باش تا در رسیدن به خانه دوست نلرزم. ای عقل مرا یاور باش تا در عشق به گناه آلوده نشوم. ای علم مرا یاور باش تا نانی آغشته به خون خلق نخورم. ای قلم مرا یاور باش تا عقدههای دل را بگشایم. ای اشک مرا یاور باش تا به پاکیات سجادهام را تطهیر کنم. ای نماز مرا یاور باش تا توبههایم را خدایم بپذیرد. ای زبان مرا...
-
conversation or conservation
پنجشنبه 22 خردادماه سال 1382 16:07
- ببخشید میشه یه لحظه وقتتونو بگیرم. - خواهش میکنم. - من همیشه حرفای دلمو به زبون میارم. - خصلت خوبیه. - نه چون باعث سوء تعبیر و سوء تفاهم میشه. به هر حال میخواستم بگم ترم تموم شد و من دلم برات خیلی تنگ میشه البته برای همه تنگ میشه ولی برای تو بیشتر. - شما لطف دارین... ولی این احساس شما بیمورده چون ما رابطه ای باهم...
-
آرزوی عاشقان
چهارشنبه 21 خردادماه سال 1382 17:24
دوست دارم اینجا بیشتر شعرای خودمو بنویسم ولی این شعر قیصر امین پورو حیفم اومد نیارم یک نفس با دوست بودن همنفس آرزوی عاشقان این است و بس واحههای دوردست دل کجاست تا بیاساییم در خود یک نفس واحههایی گم که آنجا کس نیافت رد پایی از نگاه هیچ کس خستهام از دست دلهایی چنین پیش پا افتادهتر از خار و خس ارتفاع بالها : سطح هوا...
-
بازی با ورق
سهشنبه 20 خردادماه سال 1382 15:08
داشتم احتمالاتو طبق معمول با ورقای بازی تدریس میکردم وقتی درس تموم شد... - می دونید بچهها زندگی ما آدما چقدر شبیه این ورقاست. - چطور استاد؟ - تو یه بازی یه ورق آسه و همه حسرت داشتنشو میخورن ولی همین ورق تو یه بازی دیگه مفت هم نمی ارزه وهمه تا بهش میرسن میگن اه! جوکر هم ورقه ولی خودشو قاطی هیچ بازی نمیکنه. - استاد...
-
عشق یا عدالت؟
یکشنبه 18 خردادماه سال 1382 07:00
از بچگی شنیده بودم که پل صراط از مو باریکتر و از شمشیر تیزتره و زیر اون جهنمه که اگه نتونی رد بشی میفتی وسط جهنم. بعدها فهمیدم که پل صراط قرار گرفتن بر سر دوراهی عشق و عدالته. وچقدر سخت و جانکاهه این دوراهی. هر وقت عدالتو قربانی عشق کردم دچار عذاب وجدان شدم و وقتی عشقو قربانی عدالت کردم قلبم زخمی شد. و فهمیدم که بهشت...
-
یک اتفاق ساده
جمعه 16 خردادماه سال 1382 20:42
...تو سینه کش یه شیب تند داشتم استراحت میکردم... - آقا یه عکس از ما میندازین. - چه جوری. - یه جوری که اون پایین دیده بشه تا معلوم بشه چقدر بالا اومدیم. -چرا بالارو نمی گیرین که معلوم بشه تا کجا میخواین برین. سکوت... و حرکت -حالا بندازین. -آماده. -آقا یه جور بندازین قله هم بیفته. مرسی.
-
دادگاه
پنجشنبه 15 خردادماه سال 1382 05:31
یکی از دوستان از قول داستان شازده کوچولو در باره محاکمه کردن نفس گفته بود. در زندگی عرفا گاهی مطالبی به چشم میخوره که هم غیر عادی و هم فکر انگیزه. نقل میشه که بعضیاشون بجای تسبیح تو جانمازشون ترکه میذاشتن و هر شب بعد از نماز گناهانیرو که مرتکب شده بودن بیاد میاوردن و بعد با ترکه به خودشون حد جاری میکردن واین به مرور...
-
خداحافظ عزیزم
سهشنبه 13 خردادماه سال 1382 21:13
خداحافظی فربد عزیز اونقدر سخت بود که هنوزم چشمام حتی از پشت عینک همه جارو خاکستری میبینه. ******* ۱۴ خرداد دانشجو بودم. آنروز قرار بود سخنرانی علمی داشته باشم. شب قبل خودم را آماده کرده بودم. اسلایدها را به ترتیب در شانه اسلاید گذاشته بودم. صبح بیخبر از همه جا سوار سرویس شدم . ساعت ۵/۷ به در دانشگاه رسیدم. صدای...
-
دریا دلی دارد از جنس بلور
یکشنبه 11 خردادماه سال 1382 11:47
دریا دلی دارد از جنس بلور و اشکهایی به حجم باران بهاری ولی با خدای خود عهد کرده است تا آنجا که میتواند در حضور دیگران فقط بخندد. چو خاری خلد پای آسان برآرم چه سازم به خاری که بر دل نشیند مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشیند بنازم به بزم محبت که آنجا گدایی به شاهی مقابل نشیند بزمهای محبتتان...
-
پروانگی
جمعه 9 خردادماه سال 1382 20:58
چرخه زندگی پروانهها به این صورته که وقتی از تخم درمیان بصورت کرمن و فقط اشتهای خیلی زیادی برای خوردن دارن پس فقط میخورن و میخورن و میوه و برگ درختا غذای اصلیشونه. این مرحلهرو زندگی لاروی میگن. بعد شروع میکنن دور خودشون تار تنیدن و دیگه تغذیه نمیکنن و حرکتی هم ندارن. این مرحلهرو زندگی شفیرگی ( پیلگی) میگن. در داخل...
-
روز خدا
چهارشنبه 7 خردادماه سال 1382 09:42
در آن روز بر قله عشق رسیدم و دیگران چقدر کوچک بودند. در آن لحظه غرور در کنارم بود با چشمانی خیس با نگاهی مشتاق و زبانی سرد ******* خدا را سپاس برای اینهمه زیبایی اینهمه عشق که در من دمیده شد چون روح خدا در کالبد آدم نیمه مرداد سالروز پروانگیام برایم روز خداست دعایم خدایا او را برایم نگهدار تا با او نفس بکشم تا با او...
-
تثلیث مقدس
یکشنبه 4 خردادماه سال 1382 14:49
کسی به درستی نمیداند میوه ممنوعی را که آدم و حوا خوردند چه بود. آگاهی علم اراده یا عشق ولی هر چه بود هبوط را در پی داشت و هبوط یعنی جدایی انسان از اصل خویش و سرگردانی و حیرانیاش روی زمین. و این هجران باعث احساس تنهایی و از خود بیگانگی دائمیاش شد. به قول اریک فروم اگر انسان میدانست که هنگام خارج شدن از رحم مادر به...
-
کاش
پنجشنبه 1 خردادماه سال 1382 20:30
چشمهایش بر دامنه هستیام میخرامد. زبانش بر سریر روحم حکم میراند. صدایش بر بلندای فطرتم اذان میگوید. دستانش نوازنده تارهای وجدانم چه با شکوه میگریزد و چه بزرگ پنهان میشود از عرصه خرد زبانم معلم است چشمهایم مشتاق قلبم آینه و پیشانیم شرمگین کاش حنجرهام فریاد میزد دوستت دارم چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ایستگاه مترو
-
نمیدونم!
پنجشنبه 1 خردادماه سال 1382 13:26
پاسخ من یک اسکناس سبز بود. نمیدونم دستمزد نوشتم بود یا قیمت پشت جلد کتاب. به هر حال سرم کلاه رفت چون پول من اصلا تا نخورده بود و دو روز هم لای دیوان حافظ نگهش داشته بودم. خوب دیگه هر چقدر هم که زرنگ باشی یکی پیدا میشه که سرت کلاه بذاره. ساعت سه تو دانشگاه جلسه دارم ناهار هم میل ندارم بخورم حوصله مفصل نوشتنم ندارم ....
-
والا چی عرض کنم!
پنجشنبه 1 خردادماه سال 1382 12:57
بای ذنب قتلت. ولی ان مع العسر یسرا.
-
ممنونم رهگذر
چهارشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1382 09:52
دانشجوی شاعر اسم شعرمو گذاشت فراغت حالا شعرو مینویسم خودتون قضاوت کنید و اگه قابل دونستید نظر بدید: روز و شب موشهای سفید و سیاهی هستند که سرنوشتم را میجوند زیباترین روح پرستشم دور از من به سرنوشت خویش میاندیشد و من به همان اندازه که از او دورم از خدا دور میشوم ریسمان اتصال من به خدا میپوسد در این لحظههای لاک پشتی...