-
شعر بی پایان!
یکشنبه 23 شهریورماه سال 1382 16:43
لحظههای با تو بودن کی رسد شعر بی پایان سرودن کی رسد از حریر گونه های چون گلت شبنم دریا زدودن کی رسد کرج ۲۳/۶/۸۲
-
تو بدون که....
شنبه 22 شهریورماه سال 1382 18:32
.... میدونی که خیلیها رو دوست دارم و خیلیهام به من ابراز علاقه میکنن ولی میخوام بدونی که هیچکس برای من تو نمیشه .... تویی که از اعماق هستی من سرزدی و من رو تا اونجا بردی که یکبار دیگه توی این دنیای مادی بهشت رو تجربه کنم. ....میخوام بدونی یاد تو رو از ضمیر من هیچکس نمیتونه پاک کنه حتی مرگ . چون توعالم برزخ هم...
-
مهرانه ما اینجایم!
جمعه 21 شهریورماه سال 1382 10:35
... دو دل بودم برم یا نرم. کارای عقب مونده اونقدر دارم که اگه ۱۰ روزم بشینم تموم نمیشه پس این چند ساعتم روش. بیشتر دلم میخواست کارایی وبلاگ نویسی رو عرصههای اجتماعی ببینم. از کرج با ماشینای ونک رفتم به ونک نرسیده یعنی سر توانیر پیاده شدم . ۱۰ دقیقه پیاده راه بود حدود ۵ و ۲۵ رسیدم پارک. وسط پارک تجمعی از آدما رو...
-
ّI DID NOT KNOW THAT
پنجشنبه 20 شهریورماه سال 1382 15:40
NOW, I GET THAT I LOVE YOU BECAUSE I CAN NOT LOOK STRAGHIT INTO YOUR EYES AND IN FRONT OF YOU I TEND TO GET SHY AND MY EMOTIONS START FROM THE EYES NOT EARS .....see you
-
فاش بگویم این سخن.....
چهارشنبه 19 شهریورماه سال 1382 16:29
..... تو خونه دراز کشیده بودم و با بیحوصلگی جزوه ژنتیک رو نگاه میکردم که زنگ خونه صدا کرد. رفتم دم در. مرتضی بود خیلی دستپاچه و هول. - سلام محمد. - سلام آقا اینورا شمس یاده مولوی کرده ... عجبه! (لقبی بود که بچه های دانشکده رو ما گذاشته بودن) - تو هم وقت گیر آوردی سربسر ما بذاری. آبروم داره میره یه فکری بکن. - چی...
-
میلاد عدالت و یک دوبیتی شبانه!
سهشنبه 18 شهریورماه سال 1382 08:18
میلاد علی تجسم عینی عشق و عدالت و آزادی بر شیفتگان ولایش خجسته باد. ******** شب پر ستاره سکوتی دل انگیز زدم فال و آمد بیوتی دل انگیز به یاد گناهان پنهانی خویش دمی در نماز و قنوتی دل انگیز ۱۸/۶/۸۲ خانه تابعد....
-
نیمه گمشده! من اینجام!
دوشنبه 17 شهریورماه سال 1382 00:47
.... حتما خیلی از شما داستان قطعه گمشده شل سیلور استاین رو خوندین. اگه نخوندین حتما بخونین حتما. مسلما هر انسانی مکملی داره که با اون به تکامل می رسه و رستگار میشه. ولی نکته مهم اینه که قبل از اینکه شروع کنیم به دنبال مکملمون بگردیم باید اول بفهمیم خودمون چه شکلی هستیم. تا شکل درست خودمون و ابعادمون رو نشناسیم...
-
آموزش خبر نگاری!
یکشنبه 16 شهریورماه سال 1382 05:28
..... توی کلاس از همه ساکتتر بود. حتی وقتی از چگونگی امتحان صحبت میشد فقط نگاه میکرد و گاهی یه لبخند قشنگ. انگار هیچ سوال درسی هم نداشت. هیچوقت غایب نبود و دیر نمیاومد. هوش و ذکاوت از چشماش که از پشت عینک به آدم نگاه میکرد میبارید. و اون تنها کسی بود تو امتحان آمار از من ۲۰ گرفت. حالا میدونم یه وبلاگ داره که...
-
یک chat شبانه!
جمعه 14 شهریورماه سال 1382 17:25
...وقتی باهاش آشنا شدم . درخواست کرد که دخترم باشه و ساحل ی که در کنار دریا به آرامش میرسه. وبعد معلوم شد که این دریاست که در کنار ساحلش به آرامش میرسه و همه دلتنگیهاشو با اون درمیون میذاره. یکchat بین این پدر و دختر خونده اینترنتیشو بخونین و خودتون قضاوت کنین. وقتی بود که از دریام و پیامای زندگیزاش خبری نبود و...
-
بوی زندگی!
پنجشنبه 13 شهریورماه سال 1382 19:12
گفت: واژههایت بوی زندگی میدهند. اما بیخبر از این که چشمهای دریا ییاش زندگیبخش تمامی جسم و جان من است و عشق این حدیث دلبردگی را به تماشا نشسته است. ۱۳/۶/۸۲ کرج-کافی نت شیدا ******** این بلاگ اسکای هم درست نشد که نشد فعلا هم اینجا مینویسم هم تو http://daryayedarya.persianblog.com برای داشتن نظر عزیزان تا بعد...
-
نسیم بوسه! نوازش باران!
چهارشنبه 12 شهریورماه سال 1382 03:50
با نسیم بوسهها چون گل شکوفا میشوی با نوازشهای باران پاک و زیبا میشوی من به دنبال تو و تو از پی یاران خویش تا که گویم شرح هجران موج دریا میشوی ۱۲/۶/۸۲ خانه
-
دولت عشق!
سهشنبه 11 شهریورماه سال 1382 10:02
وقتی وبلاگ نویسی رو شروع کردم علیرغم اینکه فکر نمیکردم تا حالا ادامه پیدا کنه ولی ادامه پیدا کرد و انگار یه دست غیبی داره منو هل میده و پیش میبره و همه اینا از دولت عشق بود. و من سپاس بیکرانم را به درگاه احدیتش هدیه میکنم که سلسله جنبان تمامی عشقهاست. و برای کسی که منو وارد این وادی کرد دعا میکنم چون خودشم...
-
دیوانه نیاز!
یکشنبه 9 شهریورماه سال 1382 17:41
مثل نیاز ماهی به دریا میخواهمت دیوانه گشتهام به عالم رویا میخواهمت زین آتشی که تو افروختهای به عشق افزونتر از تمامی دنیا میخواهمت ۹/۶/۱۳۸۲ کرج تا بعد...
-
گرسنگی!
شنبه 8 شهریورماه سال 1382 18:29
دو گرسنه هرگز سیر نمیشوند: گرسنه علم و گرسنه ثروت علی(َع) تا بعد....
-
سهراب (ادامه)
جمعه 7 شهریورماه سال 1382 03:56
تو همین گیر و دار بود که سر و کله پلیس پیدا شد. سهراب هیچی نمیگفت. فقط وقتی افسره پرسید کی دعوا کرده سهراب گفت: - من جناب سروان. - شاکی کیه؟ طرف دعوا که حال حرف زدن نداشت، بااشاره فهموند که شکایتی نداره. افسره مردم رومتفرق کرد و ازش پرسید که اگه میخواد بره درمانگاه آمبولانس خبر کنه. ولی اون که کمکم داشت حالش جا...
-
سهراب
پنجشنبه 6 شهریورماه سال 1382 09:10
بر خلاف بقیه بچههای کلاس سهراب پسر ساکتی بود. تا ازش چیزی نمیپرسیدی حرف نمیزد اونم بطور مختصر پاسخ میداد شاید واسه همین بود که بچههای کلاس فکر میکردن اون خودشو میگیره. از بعضیهام شنیده بودم که میگفتن اون عقدهایه و ازین جور حرفا. برای من سهراب پسر جالبی بود و بدون اینکه بهش گفته باشم خیلی دوسش داشتم و شخصیتش...
-
هرس!
چهارشنبه 5 شهریورماه سال 1382 02:21
پارسال کتابی خریدم به نام شعر زنان جهان که مجموعه با ارزشی از اشعار مشهورترین شاعرههای جهانه. خیلی با شعراش حال می کنم. میدونین که تو افغابستان وضع زنها چه جوری بوده، واسه همین شعرایی که از زمانهای قدیم از شاعرههای افغانی به جا مونده شاعرش معلوم نیست. سه قطعه از این شعرارو تقدیم میکنم به همه دخترا و خانمای...
-
نیاز! و دوست داشتن !
سهشنبه 4 شهریورماه سال 1382 02:42
اریک فروم در کتابش تحت عنوان هنر عشق ورزیدن به دو نوع عشق اشاره میکنه: عاشق به معشوق میگه: « تو را دوست دارم چون به تو نیاز دارم.» یا بگه: «به تو نیاز دارم چون تو را دوست دارم.» ********* شما از کدومش هستین ای کسایی که داعیه عشقورزی دارین؟ تا بعد.....
-
خطا لازمه زندگی است!
دوشنبه 3 شهریورماه سال 1382 06:13
برای داشتن یک نگرش منطقی نسبت به زندگی و تعمیم آن دانستن این نکته اهمیت دارد که اشتباه عملی است که از انسان سر میزند و نه آن چیزی که انسان به آن تبدیل میشود. شما ممکن است شکست بخورید اما به خاطر آن تبدیل به یک شکست خورده نمیشوید. مطمئنترین راه برای شکست خوردن آن است که مرتب به خود بگوییم : شکست خواهم خورد . هرب...
-
عرفان ناب
یکشنبه 2 شهریورماه سال 1382 04:57
- ساحل، قرار بود در باره خدا حرف بزنیم. - الآن نمیتونم. من وقتی در باره خدا حرف می زنم که: - چشمام بباره - تمام بدنم گرم بشه - و احساس کنم که خدا منو در آغوش گرفته. تا بعد …
-
تقدیم به ساحل دریا!
شنبه 1 شهریورماه سال 1382 00:26
عشق پاکت را بر روی مژگانم پاسداری خواهم کرد و با چشمان دریاییام این نهال را آبیاری خواهم کرد تا ثمرش را شاهد باشیم ۳۱/۵/۸۲ خانه
-
به یاد...
پنجشنبه 30 مردادماه سال 1382 18:41
از کلام دلنشینت مست و شیدا میشوم با نگاه نازنینت در تو پیدا میشوم هر شب و روز جلوهگر در سجدهگاهم میشوی در حریم ساحل عشق موج دریا میشوم ۳۰/۵/۱۳۸۲ خانه مادر
-
ای کسی که...
چهارشنبه 29 مردادماه سال 1382 08:34
امروز عجب هوس جبران خلیل رو کردم. کتاب یوحنای مجنون تو دستمه و انگار از اعماق ضمیر من داره حرف میزنه: « ای کسی که به دلم نزدیک و از دیدهام دوری و مرا از خودم جدا ساختهای و حال مرا با زمانهای دور و فراموش شده پیوند میدهی آیا طیف فرشتهای از دنیای جاودانه آمده تا دروغین بودن زندگی و ضعف بشر را شرح دهد یا اینکه...
-
زادروز !
سهشنبه 28 مردادماه سال 1382 05:15
زادروز زهرا مظهر پاکدامنی و عصمت بر شیفتگان کویش خجسته باد. ******* بزرگداشت روز زن بر همه خانمها و دختر خانمهای وبلاگ نویس و وبلاگ خوان مبارک باد.
-
بغضها!
دوشنبه 27 مردادماه سال 1382 00:00
بابا به این دریا هم حق بدید که دلتنگی کنه. ما هم دل داریم آخه! امشب اونقدر دلم تنگه که اگه جلوی سیل اشکامو نگیرم نمیدونم سر از کجا دربیارم. الآن که دارم تایپ میکنم هایده هم روی جت اودیو مشغوله: از غم نامردمیها بغضها در سینه دارم شانههایت را برای گریه کردن دوست دارم وقتی دلت برای دیدن و حرف زدن با کسی پر می کشه ولی...
-
هر چه بادا باد!
شنبه 25 مردادماه سال 1382 22:57
این روزا هر کی منو میبینه میگه : وارد شبکه نشیا. یه ویروس اومده اکس پی تو داغون میکنه. با خودم میگم: این ابزار انتقال اندیشه و کلامه که تکنولوژی در اختیار من گذاشته. تا وقتی این قابلیتو داره ازش استفاده میکنم. وقتی خودش به ضد خودش تبدیل شد دیگه کاری از دستم برنمیآد. البته هوشیاری خوبه ولی بدونیم که حتی اگه تموم...
-
آری! نه!
جمعه 24 مردادماه سال 1382 19:48
- عشق ورزی آری! - دریوزگی عاشقانه نه! - مهرپذیری آری! - عشوهگری نه! - فروتنی آری! - خود کم بینی نه! - گذشت آری! - ضعف نه! - غیرت برای معشوق آری! - حسادت به خاطر معشوق نه! - زیبا پسندی آری! - لذت جویی نه! - خود باوری آری! - خود پسندی نه! - دوستی آری! - خود تحمیلی نه! - کسب پول آری! - حرص نه! - شجاعت آری! - تهور نه! تا...
-
راز شب!
پنجشنبه 23 مردادماه سال 1382 15:20
شب را دوست دارم برای بزرگی و وقارش شب را دوست دارم برای سکوت پر از فریادش شب را دوست دارم برای آواز جیرجیرکها و نوازش نسیمش شب را دوست دارم برای رازداریهای عاشقانهاش شب را دوست دارم برای صبوریهای پر صلابتش شب را دوست دارم برای آرامش عارفانهاش شب خنیاگرانه کلمات را در ذهنم مینوازد و آنگاه انگشتان گناهآلودم از عشق،...
-
ما را بس!
چهارشنبه 22 مردادماه سال 1382 14:11
در هر دو جهان خنده تو ما را بس چشمان فریبنده تو ما را بس ما صبر کنیم پیشه که رویت بینیم آن حسن فزاینده تو ما را بس تابستان ۷۵ کرج تا بعد...
-
نشستی با نسل هزاره سوم!
سهشنبه 21 مردادماه سال 1382 05:11
با مادرش و یکی دیگه که انگار خالش بود تو قطار نشسته بود. من نشستم روبروش. مادرو خالش روبروی هم بودن و یه سره تخمه میخوردنو حرف میزدن. منم یه کتاب دستم گرفتم و مشغول شدم. یه لحظه سرمو بالا کردم دیدم صاف داره تو چشمام نگاه میکنه . خوشگل و با نمک بود. موهای مشکیشو از دوطرف کش بسته بود. خیلی بهش میومد. از نگاش خوندم...