-
نسیمانه پاییز !
یکشنبه 25 آذرماه سال 1386 13:11
پاییز بر وجودم خیمه زده و خاطره ی پاییزی که در آن جزء عاشقانه ی فطرتم به کمال رسید در ذهن شیدایم تداعی می شود. تا بعد...
-
یاد !
سهشنبه 20 آذرماه سال 1386 11:06
این روزا همش به یاد دورانی ام که با بوی چادر مامانم به خواب می رفتم. هنوزم چادرش همون بوی بهشتی رو داره... تا بعد...
-
سلوک!
یکشنبه 11 آذرماه سال 1386 12:32
وقتی گذشته را نگاه می کنم به این باور می رسم که سالهاست چشمانت از ورای حجابها روشنگر سلوک من به سوی خداست. تا بعد...
-
آچمز ها !
یکشنبه 4 آذرماه سال 1386 10:12
_ سلام _ علیک _ راستی آچمز یعنی چی؟ _ شطرنج بلدی بازی کنی؟ _ آره ولی چه ربطی داره؟ _ اگه بلد بودی نمی پرسیدی. _ حالا بگو دیگه... اَه ! _ وقتی یه مهرة با ارزشت بین شاه خودی و یه مهرة کم ارزشتر حریف قرار بگیره طوری که هیچ راهی جز از دست دادنش نداشته باشی میگن اون مهرت تو آچمزه. آچمز هم یه کلمة ترکیه به معنی باز نشونده....
-
حسرت !
جمعه 25 آبانماه سال 1386 15:24
زادگاهم هنوز عطر نسیم را می پراکند با اشتیاقی که من در آتش حسرت می سوزم تا بعد...
-
صبوری !
دوشنبه 21 آبانماه سال 1386 11:21
تا کی... تا بعد...
-
وقتی...
چهارشنبه 16 آبانماه سال 1386 10:15
وقتی خداوند زیبایی بی بدیلت را نقش می کرد در شگفتم که چگونه عرشیان شیدایت نگشتند. تا بعد...
-
غربت !
جمعه 11 آبانماه سال 1386 17:39
تو غربت شهر من دیگه شقایقی نیست همه به فکر پولن نشون از عاشقی نیست تا بعد...
-
سوگ !
چهارشنبه 9 آبانماه سال 1386 12:43
قیصر رفت و داغش بر دل شقایق و نسترن باقی ماند تا ابد او رفت زیرا که دنیا برای روح بزرگش بس کوچک بود و دلگیر یادش جاودان در قلب عشاق. تا بعد...
-
نفسهام !
یکشنبه 6 آبانماه سال 1386 20:25
تو تک تک نفسهام یاد تو خونه کرده رو شاخ و برگ احساس غم آشیونه کرده تا بعد...
-
آینه ی شکسته !
سهشنبه 1 آبانماه سال 1386 12:59
برات شدم یه آینه آینه ای که شکسته ولی بازم نگاهت رو هر تیکه ش نشسته تا بعد...
-
آلاله
یکشنبه 29 مهرماه سال 1386 14:13
در رؤیایم می خواندی و زیبایی لبهایت آلاله های وحشی را شرمسار می کرد. تا بعد...
-
نسیمانه !
سهشنبه 24 مهرماه سال 1386 11:35
وقتی نسیم تکوین می یافت، روح دریا در آبی لایزال عشق خواب باران می دید. تا بعد...
-
یک غزل دریایی!
دوشنبه 16 مهرماه سال 1386 00:37
پاییز ! پاییز رسید و دارم هوای تو باز هنگامه ای که شعر بریزم به پای تو باز ای ماه روشن رؤیاهای هر شبم رخصت دهی که شود جان فدای تو باز؟ غمهای تو همنشین همه لحظه های من زخمهای من در انتظار دوای تو باز لبخند تو تغزل زیبای زندگی است پس زنده ام تا که بمیرم برای توباز موسیقی کلام تو الهام می دهد مرا در آرزوی پرنیان صدای تو...
-
علی !
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 09:48
علی حقیقتی بر گونه ی اساطیر حقیقتی که دیگر تکرار نخواهد شد. تا بعد...
-
پاییز!
شنبه 7 مهرماه سال 1386 09:44
پاییز رسید و دارم هوای تو باز هنگامه ای که شعر بریزم به پای تو باز تا بعد...
-
مدار صفر درجه !
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 23:34
از افشین یداللهی: وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید من عاشق چشمت شدم نه عقل بود ونه دلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق...
-
نغمه ی شیرین !
دوشنبه 26 شهریورماه سال 1386 16:36
در اوج سرگردانی ام چقدر نزدیکی و چقدر دور غزال وحشی ام از چه می گریزی؟ از اندیشه ام که تو را فریاد می زند از دستانم که از تو مهجورند یا از کلامم که اوارگی انسان مسخ شده را نشانه رفته است اما نمی دانی خسته تر از آنم که یارای دویدنم باشد و شوریده تر از آنم که دستانم را در جستجوی گیسوانت رها کنم و کلامم دارویی است که...
-
هلال !
شنبه 24 شهریورماه سال 1386 09:14
هر سال تولد ماه خدا را با یاد ابروان عارفانه ات آغاز می کنم و جانمازم در بزم عاشقانه ی پروانه و گل لبریز از خاصرات با تو بودن است و دعایم پروازت با بالهایی به طراوت نسیم تا بعد...
-
گریز !
یکشنبه 18 شهریورماه سال 1386 11:22
از نگاه آینه ها می گریزم بر گیسوان باد شانه می زنم و فال می گیرم شاید دستی به نرمی نسیم نوازشم کند و لبهایی به سرخی شقایق داغی دوباره بر پیکرم نهد تا در گله ی آدمها پیدا شوم تا بعد...
-
طراوت خیال !
شنبه 10 شهریورماه سال 1386 20:38
هر چه زمان می گذرد شبهای من بیشتر از گذشته به رنگ چشمانت نزدیک می شوند و هر شب طراوت خیالم را از گیسوی بر شانه ریخته ات احساس می کنم و در صبح گناه آلود دستانم نگاهت آیینه ی ندامتم بود در آرامش آغوش زیر باران اشکها پاک شدم و دریا تا بعد...
-
رود !
دوشنبه 5 شهریورماه سال 1386 06:11
چون رود جاری می شوم گاه آرام گاه خروشان به آن امید که نسیم پاییز به کرانه ام پای نهد تا از مهربانیم لبریزش کنم تا بعد...
-
غزال !
یکشنبه 28 مردادماه سال 1386 12:01
وقتی که تو تکوین می یافتی فطرت دریا در آبی لایزال عشق خواب باران می دید شاید دریا از روز ازل شاهد خرامیدن تو بر سرزمین هستی بود و آنگاه که اولین تلاقی نگاه حادث شد چشمان غزلوارت تداعی گر رویای صادقانه شد دریا می داند که تو از جنس حضوری و جنگلهای به یغما رفته در خواب معصومانه ات زنده می شوند دریا می داند که نفسهایت...
-
لبخند !
سهشنبه 23 مردادماه سال 1386 21:18
با اینکه می دونست گاهی پشت سر این و اون زیاد حرف می زنه و این کارو اصلا دوست نداشت ولی این باعث نمی شد که نظرش راجع بهش عوض شه. این دوست نداشتن شاید به خاطر این بود که چند سال پیش نذر کرده بود که غیبت نکنه و نذرش ادا شده بود. به هرحال اون براش یه قدیس بود. کسی که حاضر بود براش بی وقفه کار کنه بدون چشمداشت و بدون منت....
-
مژگان !
شنبه 20 مردادماه سال 1386 16:22
مژگانت سایبان دل انگیزیست که از قداست بی همتای چشمانت پاسداری می کند. تا بعد...
-
خنده !
دوشنبه 15 مردادماه سال 1386 04:03
در عاشقانه ترین نفسها هم بر اشکهایم می خندی شاید روح همیشه خسته ات روزمرگی تصویر خواب آلودم را بر شیشه ی ساعت دیواری اتاق بر نمی تابد و تنهایی با شکست پیمانه داغی شیرین بر تشنگی احساسم می گزارد. تا بعد...
-
نسیمانه ای دیگر !
چهارشنبه 10 مردادماه سال 1386 10:34
در تمامی گوشه های روشن و تاریک وجودم زیبایی روح یگانه اش هویداست و نوید بهشت همیشه از اشکهایش جاری است. تا بعد...
-
علی(ع)
شنبه 6 مردادماه سال 1386 09:08
آنگاه که فطرت انسان تکوین می یافت، عدالت را بر قامت علی دوختند. تا بعد...
-
عبادت !
چهارشنبه 3 مردادماه سال 1386 08:45
ذهنم را برهنه می کنم آنطور که خدا آدم را آفرید و در خنکای اندیشه اش لحظه ای میاسایم آنگاه لباسی از جنس آسمان می پوشم و بر پاهایش سجده ای به بلندای عشق می گذارم. تا بعد...
-
تا کی؟
چهارشنبه 27 تیرماه سال 1386 09:00
تا بعد...