-
!
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1385 23:58
...خیلی خسته ام... خیلی... تا بعد...
-
رستگاری !
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1385 20:22
گاهی مرا می نوازی چون گلهای باغچه گاهی به من عشق می ورزی چون لیلی گاهی از من می گریزی چون پرنده ای وحشی اما من تا جاودانگی دوستت خواهم داشت زیرا می دانم با این احساس رستگار خواهم شد. تا بعد...
-
زخمه !
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1385 12:59
با یاد مژگانت بر سیمهای خسته ی ساز زخمه می زنم و با یاد سکوتت فریادی از شعر و ترانه در دالان تاریک ذهنم به گوش می رسد. تا بعد...
-
خاک باران نسیم !
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1385 15:06
تو از تبار آرزوهای دریایی ام تو از قبیله ی احساس عاشقانه ام تو از سلاله ی پاکان تو از جنس خاک باران نسیم و من سرگردان که چگونه بزرگی ات را باور کنم براستی چگونه؟ تا بعد...
-
دعای حسینی !
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1385 03:04
خدایا به قداست خون مولایمان حسین (ع) عاشقانه بودن و عاشقانه رفتن را به ما بیاموز . تا بعد...
-
آرزوی وصل !
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1385 06:19
و باز باورهای سبزم را چون گذشته آبیاری خواهم کرد حتی اگر از نوازش برگهایش دریغ ورزی و باز نسیمانه هایم را خواهم سرود حتی اگر نامم را تا نهایت دنیا فراموش کنی و باز تا آخرین ذرات بینایی ام آیه هایت را خواهم خواند ****** می دانی که در اندیشه ام زیباترین در مذهبم پاکترین و در نفسهای عاشقانه ام یگانه ترینی و باز زنده ام...
-
تنهایی !
پنجشنبه 28 دیماه سال 1385 02:07
آینه ها از هر سو تصویرم را می شکنند و تردیدها ذهنم را به دو نیم می کنند زنجیرهای ماندن می پوسند و بر جاده های رفتن خار گسترده است ***** اکنون که همه ی رنج تنهایی ام را در سجاده ای به قداست خواستن می گذارم اشکها در پشت مژگان شب آلودم می خشکند تا بعد...
-
سیراب !
پنجشنبه 21 دیماه سال 1385 00:07
هر بار که از هجر تو بی تاب شدم چون خاک کویر تشنه و بی آب شدم آنگاه، به کوی تو رسیدم، خسته از چشمه ی لبهای تو سیراب شدم تا بعد...
-
میلاد نسیم !
شنبه 16 دیماه سال 1385 10:14
خدا روح مسیح را در کالبدی به زیبایی شقایق دمید و خدا روح یک پروانه ی تنها و عصیانگر را در کالبدی دمید که تا بی نهایت هستی بر گلبرگ شقایق نماز گزارد. تا بعد...
-
طعم گیلاس !
پنجشنبه 7 دیماه سال 1385 20:51
انگشتانم چون شاخه های بید برگونه هایم می رقصند و غروب لبخند نارنجی اش را برای تسلای چشمانم می فرستد و من با گنجشکهای جا مانده از کوچ که در پای نارون های بی برگ سرود بودن یا نبودن را می خوانند در انتظار بهار در انتظار چشیدن دوباره ی طعم گیلاس می مانم می مانم تا جان برهنه ام در تداوم بوسه های نسیم تولدی دوباره یابند تا...
-
یلدا !
سهشنبه 28 آذرماه سال 1385 11:46
از میان شبهای ممتد و بی ستاره که تنهایی را هدیه می کنند شبی می آید پر از عشق پر از امید یلدا درفش کاویانی بودن من است بودنی شرقی که بکارت خورشید را هر پگاه در آغوش می گیرد حتی اگر آلودگیها در آرزوی تیرگی سرزمین خورشید باشند یلدایتان مبارک تا بعد...
-
روستای دلتنگی !
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1385 17:08
روستای دلتنگی را می شناسی؟ جایی که عشق بر دیوارهای کاهگلی اش نقش بسته است و در جویهایش آب تازه جاری است روستای دلتنگی را می شناسی؟ و آن در سرزمینی است که ذره ذره ی خورشید را در وجودش جای می دهد و آسمان هر شبش پر از چشمک ستاره هاست روستای دلتنگی را می شناسی؟ آنجا که درختها بی دریغ می بخشند و دامن دخترانش هر روز پر از...
-
عاشقانه !
دوشنبه 20 آذرماه سال 1385 00:34
با هر چشم بر هم زدن مژگانت در خاطرم فرشته ها را نشانه رفته اند. تا بعد...
-
غزل !
دوشنبه 23 آبانماه سال 1384 11:12
کاش... ذره ذرهی وجودم، کلمه میشدند تا عاشقانهترین غزل زمین را در وصف زیباییات بسرایند... تا بعد...
-
گیاه عشقَه !
یکشنبه 8 آبانماه سال 1384 02:06
. . . و من از سحرگاه دلتنگیهای جانکاهم تا ابد در انتظار دلتنگیهایت خواهم ماند چون یک عشقّه در خزان ..... تا نمی دونم کی...
-
تکرار !
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1384 22:43
من، تکرار همیشهی آینهها تو، تکرار همیشهی نفسها ما، تکرار همیشهی دلتنگی تا مدت نامعلوم نمیام اینجا... دعام کنین
-
دوزخ !
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1384 12:12
در آتشی سوختم که راههای دوزخ از آنجا آغاز شده است برگهای پاییزی تنم در زیر پای بیتفاوتی خرد شدند و اندیشهام در هماغوشی با اهریمن آبستن شد آخر نفهمیدم وقتی از خود بیزارم چرا سرم اینقدر درد میکند شاید براستی دیوانه ام ؟! تا بعد...
-
وقتی ... !
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1384 23:21
وقتی تو آمدی دیوارها فرو ریختند و خورشید بر تمام تنم تابید ماه شدم و ستاره ها در جشن تولد دوبارهام رقصیدند. تا بعد...
-
کهکشان !
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1384 13:24
دیگه شبام اونقدر ستارهبارون شده که به یه کهکشان بیشتر شباهت داره تا بعد...
-
تو.....من...... !
سهشنبه 25 مردادماه سال 1384 05:19
تو از قبیلهی مهربانی من از تبار اشک تو از سلالهی پاکان من از نسل خاک تو از جنس ایر من از سرزمین باران تو از حرارت خورشید من آتش شمع تو انتهای ناز من آغاز بوسه تو خواهش بودن من راهی همیشهی رفتن تو تبلور قشنگ عبادت من جانماز کهنهی عشق تو جاودانهی پاکی من در اندیشهی تعمید تو یک سبد گل سرخ من قطرهی شبنم تو میلاد...
-
قطار !
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1384 12:02
قطاری به میعادگاه شهادت میآید، و کسی نمیداند زیبای کوچک، در وسعت بوتهها، تپهها و آسمان آبی که از پنجره عبور می کنند، در ژرفای اندیشهاش چه میجوید. و از این سو، چشمهایی خسته ولی مشتاق، در اندیشهی او قطار سرنوشت خویش را دنبال میکند. تا بعد...
-
زیارت !
دوشنبه 10 مردادماه سال 1384 11:08
به شهادتگاه رضا رفتم برای عشق برای وصل برای زیارت و شد آنچه میباید... و رهآوردم، سرمستی آرامش ... ... پرواز ... تا بعد...
-
پرواز !
شنبه 1 مردادماه سال 1384 10:30
دیگر، وقتی برایت دلتنگ میشوم، دلم تنگ نمیشود، زیرا، تو دلتنگی را انگیزهی بودنم کردی، و این، تفسیر آیهای است که دین من بر آن استوار گشته است، و تلاوت آیههای تو پرهای پرواز من تا ملکوت است با تو... تا بعد...
-
I miss the way ...
جمعه 24 تیرماه سال 1384 00:15
:I said .I miss the way you smile .I miss the way you walk .I miss the way you write in english .I miss the way you look at me .I miss the way you care my soul ... I miss the way ... :And she only replied .I MISS THE WAY YOU ARE ... ... and .My tears came down تا بعد...
-
آیا...
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1384 16:46
گفتم: آیا انگشتان دلتنگ و خستهی دریا گیسوان ابریشمین نسیم را شانه خواهد کرد؟ گفت: هیچ فاصلهای نمی تواند فاصله ایجاد کند، تا زمانی که ما باهمیم. تا بعد...
-
دلم تنگه برای...
شنبه 11 تیرماه سال 1384 02:09
تا بعد...
-
آهنگ دیگر !
یکشنبه 5 تیرماه سال 1384 17:42
با تو دیگر شعرهایم رنگ دیگر یافتند گریههای هر شبم آهنگ دیگر یافتند عشق و ایمان و نماز و شیوهی شیداییم با نوازشهای تو فرهنگ دیگر یافتند تا بعد...
-
باران نگاه !
یکشنبه 29 خردادماه سال 1384 01:04
زیر باران نگاهت تنم میسوخت و خاکسترش مرا تا هیچ میبرد و حلقهی وجودت مرا به خالق هر چه زیباییست پیوند داد. ******* ای یگانه از تو گریزی نیست حتی اگر جادههای بی انتها مرا در خود محو کند حتی اگر مرگ بر لبان تکیدهام بوسه زند ********* بیا و قبل از مرگ لبهایم را بوسهباران کن تا زندگی جاودان یابم. تا بعد...
-
ابر آرزوها !
سهشنبه 17 خردادماه سال 1384 15:55
دوباره کی شود رویت ببینم به ابر آرزوهایم نشینم نشینی در کنار من دوباره گل بوسه ز لبهایت بچینم تا بعد...
-
نماد یک عشق !
یکشنبه 8 خردادماه سال 1384 14:38
شعری از Jhon Boyle O' Reilly رز سرخ، نغمهی تشنگی و اشتیاق میسراید و از نفس رز سفید، آوای عشق میتراود رز سرخ، در تیزی و تندی همچون شاهین است و رز سفید، در نرمی و آرامش چونان فاخته اما من برای تو رز سفید شیری میفرستم که لب گلبرگهای آن با رنگ سرخ گلگون شده باشد زیرا دلپذیرترین و شیرینترین عشق، بوسهی اشتیاق بر لب...